در حوالی رویاهایم :: 𝕬𝖗𝖍𝖆𝖎𝖓

𝕬𝖗𝖍𝖆𝖎𝖓

Snowman

𝕬𝖗𝖍𝖆𝖎𝖓

She has a kind soul, but a cold heart
💙❄⛄💙❄⛄
Since I was a child
I've always loved a good story
I believed that stories helped us to ennoble ourselves
to fix what was broken in us
and to help us become the people we dreamed of being
Lies that told a deeper truth

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان

در حوالی رویاهایم

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۲، ۰۸:۴۲ ب.ظ

 در حوالی رویاهایم

کسی هست که

بعد از هر باران دلتنگی

رنگین کمانی می شود برایم

با تار و پود عشق

 کسی هست که

از شوق آمدنش

به استقبال بهار می روند

خزانهای عاشقی امکسی هست که

آسمان تنهایی ام را

با تمام عظمتش

به آغوش می کشد

 کسی هست که

ابرها را وسوسه می کند

به لحن باران

وقتی هوایش در من گل می کند

 کسی هست که

از زخمه های عاشقانه اش

سمفونی بتهوون می شود 

موسیقی ذهنم

 اما

.

.

.

همیشه کسی هست که نیست ... 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۳۰
محدثه محزون

متن های ادبی

نظرات  (۱۳)

۰۲ مهر ۹۲ ، ۲۰:۲۰ یک مرد تنها
درود بر شما
چرا اینطوری رفتن.؟؟
امیدوارم این رفتن اونقدر طول نکشه و خیلی زود دوباره نوشته های خوبتون رو بخونیم. 
در حوالی من همیشه حظور دارد در حوالی من.
موفق باشید و برایتان آرزوی سلامتی میکنم.
پاسخ:
درود بر مرد تنها
شرمنده ام که اینطوری رفتم
اما خوب همه یه روزی میرن دیگه...
حالا ما یکم زودتر از این دنیای وب خداحافظی کردم
سلام عزیزم کجا؟چرا بیخبر؟باز داری غافلگیرمون میکنی امشب منتظرتم نه و سی
پاسخ:
سلام عاطفه جان... دیگه بالاخره پیش میاد دیگه... باشه عزیزم
آجی محدثه میگما 3ماه تعطیلات که میای تو این وبو توفانی؟!نه؟!
پاسخ:
سلام آیدا جان... نه امسال اینطوری شد و گرنه همیشه بودم
۰۸ مهر ۹۲ ، ۱۸:۰۱ یک مرد تنها
درود
هنوز هم تصمیم برگشت ندارید.؟

پاسخ:
درود بر مرد تنها
راستش هنوز نه


 در حوالی رویاهایم

کسی هست که

بعد از هر باران دلتنگی

رنگین کمانی می شود برایم

با تار و پود عشق

 

کسی هست که

از شوق آمدنش

به استقبال بهار می روند

خزانهای عاشقی ام

 

کسی هست که

آسمان تنهایی ام را

با تمام عظمتش

به آغوش می کشد

 

کسی هست که

ابرها را وسوسه می کند

به لحن باران

وقتی هوایش در من گل می کند

 

کسی هست که

از زخمه های عاشقانه اش

سمفونی بتهوون می شود 

موسیقی ذهنم

 

اما

.

.

.

همیشه کسی هست که نیست ... 


پاسخ:
با اجازه...جزو پست های وبلاگ شد....

حرف خاصی نیست. آدمی هستم مثل کرور کرور آدم دیگر.

با همان دغدغه ها و نگرانی ها، آشفتگی ها و اندوه ها، لبخندها و امیدواری های گاه و بی گاه.

در هوای تاریک همین شهر درندشت نفس می کشم که هر قدم،

 خاطره ای روی سنگفرش هایش رقم زده

پاسخ:
قاصد روزان ابری،
داروگ کی می رسد باران؟

(این تیکه از شعر نیما یوشیج رو خیلی دوست داشتم بهت بگم)
خـــود را به من عادت نده مــــن مثــل هرکــس نیستـم
یک روز هستم پـــــیش تو یک روز دیـــگر نیستــــــم
از من مخواه عاشـق شدن عاشقـــی سرابی بیش نیست
آن کس که از مـن ساختند جزسایه ایی ازخویش نیست
هرگــز بـرایــــم دل مـــده چشمــــــان خود را تر نکـن
این وضع پـــر آشوب من آشفتــــــه و بـدتــــــر نکـــن
هرگــــز نگویی خواهمت من دوســــــــتت دارم هنـوز
تو حیف هستی نازنیــــــن در پای بی مهـــــــرم نسـوز
سر مستـــی و دلـــــدادگی ازمن گذشتس خستـه ام
پاسخ:
راستش اصلا بحث سر خودخواهیه شما نیست
یه جورایی خودم از وب خسته شدم
حوصله ی پست گذاشتن توشو ندارم
در کل حوصله اشو ندارم
این پست رو هم فقط بخاطر شما گذاشتمو بس
همین....

سرمستی و دلدادگی از من گذشتس خسته ام...

کجایی...؟؟؟ 

چرا نیستی...؟؟؟ 

چرا نیستی تا من در غم هایم غرق نشوم! 

حال میفهمم که تو چه میگفتی... 

حال میفهمم این جمله یعنی چه... 

کاش بودی و آرامم میکردی ... 

آخر غمم را به چه کسی بگویم...؟؟؟ 

کسی که کاری از دستش بر نمی آید! 

ولی تو که باشی، حداقل میگویی آرام باش ... 

به خدا آرام میشوم! 

نمیدانم غم نبودن تو را بخورم ... 

یا غم بلایی که بر سرم آمد ... 

نمیدانی چه میکشم ... 

هیچکس نمیداند ...

پاسخ:
نمی دانی چه می کشم....
هیچکس نمی داند.........
گاهی دلم میگیرد....
از آدم هایی که در پس نگاه سردشان....
با لبخندی گرم فریبت میدهند....
دلم میگیرد....
از خورشیدی که گرم نمیکند....
و نوری که تاریکی میدهد....
از کلماتی که....
چون شیرینی افسانه ها....
فریبت میدهند....
دلم میگیرد....
از سردی چندش آور دستانی که....
دستت را می فشارد....
و نگاهی که به توست....
و هیچ وقت تو را نمی بیند....
پاسخ:
و هیچ وقت تو را نمی بینند...
دلم می گیرد...

دلم برای باران تنگ شده است دلم برای صدای قطره هایش تنگ شده است

دلم تنگ است برای پرسه در زیر باران .بارانی که به من آموخت رسم زندگی را

دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان برای ابرهای سیاه سرگردان

در آن روزها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم

مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری این روزها تنها یک قلب است که پر از درد دل است

نمی داند درد دلش را به چه کسی بگوید پس ای باران ببار که درد دلم را به تو بگویم

بگذار من نیز مانند تو و همراه با تو ببارم ببار تا خالی شوم

از غصه ها از دلتنگی ها رها شوم اگر دستی نیست برای آنکه اشکهایم را از گونه هایم پاک کند

ای باران تو میتوانی با قطره هایت اشکهایی که از گونه هایم سرازیر شده است را پاک کنی

اگر کسی نیست که در کنار من قدم بزند و با من درد دل کن ای باران تو بیا بر من ببار تا خیس

خیس شوم

خیس تر از پرنده ای تنها

که بر روی بام خانه دلتنگی ها نشسته است و خسته است اگر بغض گلویم را گرفته است

تنها یک آرزو برای خالی شدن خودم دارم آرزوی غروب باران را دارم

کاش غروبی بیاید همراه با باران برای خالی شدنم ای کاش یارم نیز در کنار آن دو باشد

اما افسوس که او مثل یک پرستوی تنها سفر کرده است مرا تنها گذاشته است

چشمهای مرا بارانی کرده است دل مرا غمگین کرده است

باران بیا تا با هم خالی شویم

تو از این بغضی که در آسمان فرا گرفته خالی شو

من نیز از این سرنوشت دوری خالی می شوم

پاسخ:
دلم برای باران تنگ شده است....
۱۴ مهر ۹۲ ، ۰۸:۱۶ یک مرد تنها

وقتی که همه را شبیه او می بینی: عاشق هستی.

ولی وقتی که او را شبیه همه می بینی: تنها هستی.

پاسخ:
درود... و سپاس از حضورتان...
 به سراغ من اگر می ایی تند و اهسته چ فرقی دارد  تو  به  هرجور دلت خواست بیا ...مثل سهراب دگر جنس  تنهایی من چینی نیست  .........مثل اهن شده در تنهایی..........چینی نازک تنهایی من......
پاسخ:
چینی نازک تنهایی من
مثل همیشه،عالی...
پاسخ:
^_^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی