بایگانی دی ۱۳۹۸ :: 𝕬𝖗𝖍𝖆𝖎𝖓

𝕬𝖗𝖍𝖆𝖎𝖓

Snowman

𝕬𝖗𝖍𝖆𝖎𝖓

She has a kind soul, but a cold heart
💙❄⛄💙❄⛄
Since I was a child
I've always loved a good story
I believed that stories helped us to ennoble ourselves
to fix what was broken in us
and to help us become the people we dreamed of being
Lies that told a deeper truth

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان

۲ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

 

در آن تاریکی تنها چیزی که آرامش می کرد برخورد گاه تند و گاه ملایم بادی بود که از دل زمستان برخواسته بود.

پتو را کنار زد، آرام برخواست و در کنار پنجره ایستاد.

غم انگیز ترین و در عین حال زیبا ترین اتفاق دنیا...

سفید بود هر آنچه می دید

شادی و هیجان آن همه زیبایی نمی توانست زیر یک سقف و از پشت پنجره ارضا شود...

به زیر سقف آسمان رفت.

در میان خودکشی ابرها صورتش را به آسمان گرفت و چشمانش را بست...

هر تکه را با عضوی از صورتش حس کرد...

هر تکه داستانی داشت از سقوط تا نشستن و آب شدن.

هر تکه آوایی داشت که تا لحظه ی آخر می نواخت.

دستانش را گشود،

در آغوش کشید،

خندید،

چرخید،

رقصید.

زمان گم شد!

زندگی می بارید از دل تاریکی...

او برای این دنیا زیادی غیر واقعی بود و شاید دنیا بیش از حد برای او واقعی!

شاید او هرگز به سرزمین فراموش شده نرفت تا زمان را نگه دارد ولی زمان مدت زیادی بود که متوقف شده بود!

درست اولین باری که با پاهای برهنه وارد قلمرو سفید شد و گیسوانش خانه ی ابدی بلور های آسمانی زمان در دنیای او متوقف شد.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۸ ، ۲۳:۲۳
محدثه محزون

خیلی عجیبه!

میام اینجا که بنویسم

وقتی جایی برای نوشتن ندارم اینجا همیشه تنها جایی بوده که میتونستم برگردم و بنویسم

از همه چی

ولی عجیبه!

یه مدته زیادیه نمیتونم بنویسم

میام

خیره میشم به صفحه ی سفید

تایپ می کنم

پاک می کنم

تایپ می کنم

و پاک میکنم

دوباره خیره میشم

هجوم سیلی از افکار...

اما هیچکدوم قرار نیست تو کلمات خلاصه شن

خیره میشم به صفحه ی لپ تاپ

یکم مینویسم، پاک میکنم و در همین حین فکر می کنم....فکر...فکر...فکر...

و مغزم درد می گیرد

و خسته می شوم

صفحه همچنان سفید است فقط در انتها من تمام حرفهایم را زده ام...

نه برای تو که بخوانی

نه برای او که ببیند

برای خودم!

انگار این روزها تنها کسی که حرفهایم را می فهمد خودم هستم...

کافی نیستم...

فقط بنظر می رسد دیگر خواننده و شنونده ای جز خودم ندارم...

+ راستش اینکه آدم از یک جایی به بعد فقط و فقط نگاه می کند هنوز نفهمیده ام که می ترسد یا تمام شده است و یا شاید حس می کند که تعلق ندارد؟!

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۸ ، ۲۰:۲۶
محدثه محزون