زمستان است!
زمستانی ست نه آنچنان لرزه افکن...اما سرد!
و اینکه باران می آید در این زمستان
می بارد
مثل همیشه با ترانه اما بی بهانه
نه میلرزاند...نه توقعی دارد...فقط می آید...
می بارد...
می شورد...
می رویاند...
پاک می کند...
و
زنده می کند!
اهل زمین را
اهل زمین را
و خاطراتشان را
خاطراتی دونفره
تک نفره
و یاد آور سکوتیست در اوج تلخی شیرین
برای من مبهم ترین چیز باران است...نمی دانم چه در خودش دارد که با هر باردیدنش و لمس کردنش
احساسی متفاوت پیدا میکنم
دلتنگی
سکوت
شادی
امید
و...و...و...
تکرارش...مدام باریدنش...آمدنش...برایم خسته کننده نیست
دوستش دارم...بیش از هر چیز این دنیا...
چون صادق است...و پاک
صدهابار نزدش گریه کردم...و نگذاشت کسی ببیند که اشک میریزم...می گفت اشک های منن نه تو!
و چه زیبا با اشک هایش اشکهایم را می شست و خالی ام می کرد
از بغض...غم...یأس...نا امیدی
خودمانی بگویم خاکیست
با همه ی آب بودنش
عالمی داریم من و باران برای خودمان!
عالمی دونفره
من با او...
"محدثه م"