Lost in Thoughts
خیلی عجیبه!
میام اینجا که بنویسم
وقتی جایی برای نوشتن ندارم اینجا همیشه تنها جایی بوده که میتونستم برگردم و بنویسم
از همه چی
ولی عجیبه!
یه مدته زیادیه نمیتونم بنویسم
میام
خیره میشم به صفحه ی سفید
تایپ می کنم
پاک می کنم
تایپ می کنم
و پاک میکنم
دوباره خیره میشم
هجوم سیلی از افکار...
اما هیچکدوم قرار نیست تو کلمات خلاصه شن
خیره میشم به صفحه ی لپ تاپ
یکم مینویسم، پاک میکنم و در همین حین فکر می کنم....فکر...فکر...فکر...
و مغزم درد می گیرد
و خسته می شوم
صفحه همچنان سفید است فقط در انتها من تمام حرفهایم را زده ام...
نه برای تو که بخوانی
نه برای او که ببیند
برای خودم!
انگار این روزها تنها کسی که حرفهایم را می فهمد خودم هستم...
کافی نیستم...
فقط بنظر می رسد دیگر خواننده و شنونده ای جز خودم ندارم...
+ راستش اینکه آدم از یک جایی به بعد فقط و فقط نگاه می کند هنوز نفهمیده ام که می ترسد یا تمام شده است و یا شاید حس می کند که تعلق ندارد؟!