In Dreams
چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۳۹ ب.ظ
شایذ برای فراموشی باید نوشت.
چند سال پیش وقتی در موسسه ی محل کارم منتظر همکارم بودم روی میز وسط سالن تعدادی کتاب بود.
یکی از کتاب ها توجهم را بیشتر جلب کرد چون نام مولانا روی آن بود.
الان بخاطر ندارم که نام کتاب چه بود. شاید فیه ما فیه بود!
اما همینطور که در حال ورق زدن بودن چشمم به متنی خورد و همانجا آن متن را نوشتم.
اما همینطور که در حال ورق زدن بودن چشمم به متنی خورد و همانجا آن متن را نوشتم.
" خیال من این آدم را نزد من می آورد. بدون کوچک ترین حرفی، خیال او را به سوی من می کشد، سخن بهانه است.
چیز دیگری آدمهارا به سوی هم می کشد. خیال هر چیز، آدمی را به سوی همان چیز میبرد."
اون موقع ها با این متن خیلی عشق می کردم.
چقدر خوب و زیبا و درست بود.
ولی کاش آدمی این قدرت را نداشت.
کاش خیال انقدر درد نداشت...
خیال آدمی در اوج زیبایی نفرینیست که تا مدت ها تسخیرت می کند...
چقدر خوب و زیبا و درست بود.
ولی کاش آدمی این قدرت را نداشت.
کاش خیال انقدر درد نداشت...
خیال آدمی در اوج زیبایی نفرینیست که تا مدت ها تسخیرت می کند...
۹۹/۰۳/۲۱