ساختن دلخوشی های کوچک آسان نیست
به همان اندازه که سخت بدست می آیند آسان نیز محو میشوند...
باز هم اینجا!
همیشه به این نقطه ختم میشوم به جایی که میتوانم بدون هراس بنویسم
بدور از چشم های پر سوال انسان ها
اینجا میتوانم سیندرلایی باشم که منتظر شاهزاده ی محبوبش است
اینجا میتوانم همچو گیسو کمند در پشت پنجره ی بلندترین برج در دورترین نقطه به انتظار دیدن ستاره هایی باشم که درست در روز تولدم آسمان شب را زینت میبخشند
اینجا میشود زیبای خفته بود...
یا میتوان همانند ملکه ی برفی سرد و بی روح بود
یا همچون آدم برفی در رویای تابستان زندگی کرد
میشود بدون فرشته ی مهربان ثانیه ها را دروغ گفت و مضحکه ی روباه مکار و گربه نره شد.
حتی اینجا هم با ده لایه نقاب میتوان خوب بود!
بد بود!
ساده بود!
یا مکار...
تنها بسته به این دارد که چه چیز درونت را قلقک میدهد.
و بازهم مثل همیشه همه چیز برمیگردد بخودت...
میبینی؟!
هرچقد ببافی،بتابی، بپیچی... بازهم عامل تمام اتفاقات خودت هستی...
"محدثه م"
+و درنهایت موسیقی تمام عمر من...