تو بسیار بیشتر از آن را که می توانم بگویم
می شنوی.
توآگاهی را می شنوی.
توهمراه من
به جایی می روی که واژه های من نمی توانند تورا ببرند.
تو بسیار بیشتر از آن را که می توانم بگویم
می شنوی.
توآگاهی را می شنوی.
توهمراه من
به جایی می روی که واژه های من نمی توانند تورا ببرند.
- میتونی دوستش نداشته باشی؟!
+ از مردن کـه سخت تـر نیســت...
- تـاحالا مــردی؟!
+ آره چنــدین بـــــار
- چـــــــرا؟!
+ میـخواســــتم دوستش نداشتـــه باشمـــ...
دلـــــم تنـــــگ استــــــــ . . .
بهــ وسعــــــــــت تمامـــــــــــــ روزهاییــــــــ کـــه بـــــــــــودی
و
بودنــــــــــت را قــــــــــدر ندانــــــستمـــ
مخاطب خاص
«مادربزرگم»
"محدثه م"
رفت به همین سادگی
باورم نمیشه اصلا باورم نمیشه که دیگه نیست که قراره نباشه که قرار نیست دیگه...
واااای خدا...
دیشب ساعت هشت مادربزرگم رفت...تموم شد!
از این به بعد فقط باید جای خودش خاطراتشو بغل بگیرم
جای بوسیدن اون صورت مهربونش که همیشه دعای خیر برام میکرد یه کاغذ یه عکس جاش اونو...
خدایا یعنی واقعا دیگه نیست...یعنی دیگه نمیتونم ببینمش...
دیگه ...
گریه نزاشت اونطور که باید براتون یه متن زیبایه ادبی بنویسم
فقط برای شادیه روحش دعا کنید و صلوات بفرستید...:(
می داندعشق قلب اورا تکه تکه می کند
می داند خاکسترش می کند
می سوزاند و پیرش می کند
اما باز عاشق می شود و عشق می ورزد!
آدمی عجیب است!
با اینکه می داند عشق تنهاییست،غم است
و انتظاری مرگبار
باز با همان اشتیاق و هیجان نخستین بار
به رویش آغوش باز میکندو
با بند بند وجود آنرا به خودش پیوند می زند!
عشق...
برای من واژگانیست مبهم
تعریف نشده
پاک شده از دایره لغات ذهنم،قلبم
گویی این واژه سالهاست که
در زیر خروارها خاک
در قبرستان وجودم مدفون شده است!
و سالهاست
او...
بی آنکه متولد شده باشد
"محدثه م"
مرده است!!!