دلم تنگ است
دلم می سوزد از باغی که می سوزد
نه بیداری، نه دیداری، نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری
تمام عمر بستیم و شکستیم، بجز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کریم تا مرگ، نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازارییست دنیا، عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست، عجب فرسوده دیواریست دنیا
چه رنجی از نامحبت ها کشیدیم، برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاهی آشنا در این همه جمع، ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم
سبک باران ساحل ها ندیدند، به دوش خستگان باریست دنیا
مرا در موج حسرت ها رها کرده، عجب یار وفاداریست دنیا.
قشنگ بود
زیبابود....
ممنون ک ب وبم سرزدی....
ماادما هنوز ب اون درک کامل نرسیدیم ک بخوایم ب حکمت خداپی ببریم...
من به بوی تو هواخواه نسیم سحرم
که ز بوی تو خبر دارد و من بی خبرم
تو به صور ت زمنی غایب و معلومت نیست
که خیال تو چها می کند اندر نظر م
دور م از شمع جمال تو و ولی نزدیک است
که چو پر وانه بسوزد همگی بال و پر م
خبرت نیست که در کوی خر ابات مغان
با خیال تو همه شب به مناجات درم
دامن از من مکش ای سرو که چون آب ر وان
من سر ی در قدمت می نهم و می گذرم
جگر م خون شدو از دیده برون ر فت و نرفت
اثر داغ فر اق تو هنوز از جگرم
عاقبت هم نکند ناله ی سلمان اثر ی
کی کند کی مگر آن دم که نماند اثرم!!![گل][گل]