پاسخ:
سلام به شما
راستش من وقتی چیزی می نویسم حس و حال همون لحظه است و خوب گاهی اوقات شاید درکش برای خودمم هم در لحظاتی بعد مشکل باشه
من وقتی مینویسم انگار یه آدم دیگه ای هستم که عجیب حس می کند.
که در زندگی واقعی خودم بیشتر منوبه عنوان یه آدم منطقی و اینکه بلدم احساساتم رو کنترل کنم میشناسن
راستش من تاحالا تو اون موقعیتی که گفتید قرار نگرفتم که بخوام بین دو تا آدم که قطعا هم هرکدوم درجایگاه خودشون ارزشمندند یکیو انتخاب کنم
اما اگه من توهمچین شرایطی باشم منطقم حکم میکنه تصمیمی بگیرم که اگر زمانی در آینده به امروز در گذشته ام نگاه کردم حس حسرت بار پشیمانی رو با خودم حمل نکرده باشم
مادر و حتی پدر هر دو مقدس هستند اما اینکه بخواهیم بگیم عشق در برار پدر یا مادر هیچ ارزشی ندارد اونجاست که مشخص میشه درست عاشق نشدیم...
مادر و پدر نمیتونم جایگاهشون رو در کلمات توصیف کنم اما موافق نیستید که آدم برای مسیری که باید در این دنیا طی کند به یک همسفر فوق العاده نیاز دارد؟ که اگر نباشد درکنارت و پابه پایت قدم برندارد هیچوقت جایش با جایگزینی پر نمی شود؟
ما گاهی برای حفظ جایگاه مقدس پدر و مادر و احترام به آنها برای دلخوشی انها تصمیماتی میگیرم که نمیگم اشتباست اما قبول دارید همیشه یه جایی تو وجودمون بخاطر اون چیزی که از دست دادیم غمگین خواهد بود؟
عذرخواهم از این طومار گویی :))))
اما همیشه میگم الانم میگم یجوری انتخاب کنیم که حس پشیمانیو دنبال خودمون نکشیم...
معجزه همیشه هست، اینکه هر روز صبح دوباره متولد میشویم معجزه است، چطور میشود دید و باور نکرد؟!