اتفاقات مهم :: 𝕬𝖗𝖍𝖆𝖎𝖓

𝕬𝖗𝖍𝖆𝖎𝖓

Snowman

𝕬𝖗𝖍𝖆𝖎𝖓

She has a kind soul, but a cold heart
💙❄⛄💙❄⛄
Since I was a child
I've always loved a good story
I believed that stories helped us to ennoble ourselves
to fix what was broken in us
and to help us become the people we dreamed of being
Lies that told a deeper truth

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اتفاقات مهم» ثبت شده است

این روزها چقد دلم تنگ است،
برای تو...
عجیب نشسته ای روی خیالم و بلند نمی شوی!
مِهربان شده ای چقدر!!
هی در یادم قدم میزنی و میخندی،
این روزها...
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۲۰:۲۰
محدثه محزون
قدیما حدودا 6سال پیش وقتی از یه قسمت زندگیم خوشم نمیومد دوست داشتم زندگی قابلیت اینو داشت که بزنیمش جلو و از اون حالت خارج بشیم
بدون اینکه فکر کنم دیگه هیچوقت و هرگز نمیتونم اون زمان رو برگردونم
اون موقع ها نمیدونستم زندگی چقدر میتونه قشنگ باشه و تا سختی می دیدم دلم میخواست بزنم بره جلو
اما الان حتی اگه توبدترین شرایط هم باشم دلم نمیخواد بزنم بره جلو
دلم میخواد از ثانیه ثانیه زندگیم لذت ببرم حتی اگه تو شرایط سختی باشم
دلم میخواد لذت ببرمو مشکلات رو حل کنم
دلم میخواد ثانیه ثانیه این زندگی رو زندگی کنم...
بدون توقعی از آدمهای زندگیم...اونایی که اومدنو رفتن، اونایی که هستن، اونایی که قراره بیان، اونایی که قراره برن
آدم وقتی توقعی نداشته باشه آرامش بیشتری داره
دلم میخواد تو این فرصت کمی که برای زندگی کردن دارم بجای فرار کردن از بعضی قسمت های زندگیم از ثانیه ثانیه اش لذت ببرم
خیلی وقته حس میکنم خیلی زنده ام...خیلی...
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۲:۵۰
محدثه محزون

همیشه راهی هست،

راهی برای بدست آوردن شادی های از دست رفته ی گذشته!

اگر روزی چیزی یا کسی یا لحظه ای از دست رفت،

من ایمان دارم که در آینده دوباره باز می گردد اما در شکلی دیگر.

زندگی با همین گذر کردن ها جریان پیدا می کند...

پس اگر زمانی چیزی یا کسی یا لحظه ای از دستت رفت

نترس

غمگین هم مشو

بخند...

و به آسمان خیره شو:

همیشه راهی هست،

برای دوباره خندیدن...

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۴
محدثه محزون

چند شب پیش که از خواب پریدم رفتم تو حیاط

بعد مدتها به آسمان نیمه شب خیره شدم

هنوزم سرجاشون بودن

با همان شکوه زیبایی سابق

اما تنها فرقش این بود دیگر نگاهم نگاه آن دخترک خیال پرداز گذشته نبود

اکنون کمی بیشتر منطق هم با آن آمیخته بود...

اما آنها زیباتر از قبل

با آرامشی وصف نشدنی

مرا به امید های از دست رفته دعوت میکردند...

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۲۲:۳۲
محدثه محزون

چرخیدن و چرخیدن و چرخیدن و دوباره بازگشت به همان نقطه ی آغاز

اما اینبار بدون پشیمانی از آنچه که اتفاق افتاده است

و حالا من در 21سالگی به این باور رسیده ام که زندگی هر آدمی اتوبانیست که دیگران فقط از آن می گذرند!

بعضی با سرعتی آهسته...

بعضی با سرعتی در حد معمول

و عده ای با سرعت هرچه تمام تر...

اما گاهی...

فقط گاهی، عده ای بر حسب تصادف مدت زمان بیشتری را ماندگار میشوند...

آمدن هر انسانی درد دارد،

درد باور و اعتماد کردن....

رفتنش هم درد دارد،

درد انداختن پارچه ای سفید بر روی هر آنچه اتفاق افتاد...

درد دارد!

این زندگی درد دارد...

هرچقدر هم آدم برفی وارانه به آب شدن آخرین توده ی برف خیره شوی و بدانی که دیر یا زود خودت هم نابود میشوی...

"محدثه م"

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۴۰
محدثه محزون

+21 سالگی ات مبارک آدم برفی!

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۴۴
محدثه محزون
آسمان 11 آذر نخستین برف سال93 را تجربه کرد!
و چه زیبا و باوقار سر بر زمین یخ زده گذاشت...
+لبخند زدم!
من...
به صداقت بی پایان سفیدی دانه های برف...
+ لمس کردم!
+ حس کردم!
گرمای نهفته در یک به یک این تکه ابر ها را...
+دست دراز کردم!
درست همانند یک کودک...
+و همچنان در لابلای عابرین جای میگرفت...
با آرامشی وصف نشدنی...
در تاریکی دل آسمان...
در روشنایی مصنوعی چراغهای خیابان...
در سکوت!

"محدثه م"
۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۳ ، ۲۰:۳۰
محدثه محزون

رفت به همین سادگی

باورم نمیشه اصلا باورم نمیشه که دیگه نیست که قراره نباشه که قرار نیست دیگه...

واااای خدا...

دیشب ساعت هشت مادربزرگم رفت...تموم شد!

از این به بعد فقط باید جای خودش خاطراتشو بغل بگیرم

جای بوسیدن اون صورت مهربونش که همیشه دعای خیر برام میکرد یه کاغذ یه عکس جاش اونو...

خدایا یعنی واقعا دیگه نیست...یعنی دیگه نمیتونم ببینمش...

دیگه ...

گریه نزاشت اونطور که باید براتون یه متن زیبایه ادبی بنویسم

فقط برای شادیه روحش دعا کنید و صلوات بفرستید...:(

۱۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۱۴
محدثه محزون

چهارشنبه ساعت 2 و چنددقیقه و چند ثانیه سال 91 به خاطره می پیونده و سال 92 آغاز میشه

سال 91

هرچی که بود

هر چی که تو خودش داشت

داره میره

به همون سرعتی که اومد!

شاید که نه،خیلی هامون تو این سال پر شدیم از خاطراته تلخو شیرین

آدم های متفاوت

روزهای متفاوت

اتفاقات مختلف

و...و...و...

هرچی که بود

خوب یا بد/تلخ یا شیرین/زشت یا زیبا

تموم شد/به همین سرعت و به همین سادگی

قراره ساله جدیدیو شروع کنیم

سالی که قراره همه ی اتفاقاتشو خودمون رقم بزنیم 

پس چه بهتر که کاری نکنیم که از این سال خاطرات بدی داشته باشیم

برای همتون توی سال جدید بهترین هارو آرزو دارم چون لایق بهترین هایید

*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*

زمستون دلم واسه

سفیدیت/برفت/بارونت/سرمات/لرزوندن هات

و...

همه چیزت

خیلی خیلی خیلی زیاد تنگ میشه

زمستون دوست داشتنیه من

خداحافظی بلد نیستم اما خداحافظ و مراقب خودت باش 

نه برای همیشه انشاالله تا سال آینده

که بازم ببینمت

امشب نه تنها دل من بلکه آسمون بالاسرم هم ابریه

آخه اونم مثل من دلش واست تنگ میشه

خیلی دوستت دارم

بهترین فصلی زمستونم

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۲۳:۰۷
محدثه محزون
باورم نمیشه
که به همین سرعت 18 سال از عمرم گذشت
18 سالی که هرسالش متفاوت بود
خاطراتی داشتم که در دفتر خاطرات ذهنم ثبت شد
خاطراتی هم تلخ و هم شیرین
انسان هایی رو تو زندگیم احساس کردم که هر کدوم شخصیت های متفاوتی داشتن
تعدادی خیلی خوب که موندگارن همیشه
تعدادی به ظاهر خوب که حذف شدند
در کل 17 سالگیه جالبی داشتم
و 18 سالگیه مبهمی رو پیش رو دارم که معلوم نیست
چه اتفاقاتی...
چه آدمایی رو...
چه حس هایی رو...با خودش داره!
اما خوشحالم...خوشحال از اینکه 18 اُمین زمستان زندگی ام آمد!
برف آمد!
هم امروز
هم آن روزی که برای اولین بار در این کره ی خاکی چشم باز کردم
زیباست...
هم امروز!
هم آن روز!

تولدم بر من مبارک!
تاریخ تولدم:1373/12/18
ساعت: 9صبح
۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۵۴
محدثه محزون